.jpg)
و مرا آنقدر آزردی ...
که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت تو خیالت راحت
می روم از قلبت میشوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ...
و بهخود می گویی:
"باز می آید و می سوزد از این عشق"
ولی ... بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد عشق زیباست و حرمت دارد
تو بمان !
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است سخت بیمار شده است تو بمان در شهرت...
نظرات شما عزیزان:
♥♥ZAHRA♥♥ 
ساعت13:59---18 اسفند 1393
سلام خوبی دوست عزیز
وبلاگ عالی داری
به فیس قاصدک هم بیا دوست عزیز
تمامی امکانات رایگانه از نظر سنجی هم برای پیج و هم گروه
؛کاور ؛امضاء ؛فریاد،پست ثابت برای هم گروه و هم پیج,قابلیت رنگ بندی متن پست و امکانات دیگر...
منتظرتم دوست عزیزم
http://faceghasedak.ir/
nariman 
ساعت2:07---30 دی 1393
تو یخچال ما تنها ظرفی که صادقه ظرف پنیره . . . والا . . .
در قابلمه رو بر میداریم توش خیاره
ظرف حلوا شکری رو باز میکنیم توش پیاز داغه
شیشه مربا رو باز میکنیم توش رب گوجس
بطری نوشابه رو باز میکنی توش عرق نعناس
بد زمونه ای شده بــــد
nariman 
ساعت2:05---30 دی 1393
یجوری درباره دونه های انار میگن : بانظم وترتیب یکجا نشستن?!!
انگار دونه های ذرت شلوارک پوشیدن تو کوچه ولن…خوب اون بیچاره ها هم با نظم و ترتیب یکجا نشستن دیگه…
اختلاف طبقاتی تا کجا؟؟
nariman 
ساعت1:57---30 دی 1393
ﻣﻦ اصولا هیچوقت ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ
۶ ، ۷ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ مطمئن ﺷﻢ قشنگ ﺭی…ﻡ !
nariman 
ساعت1:51---30 دی 1393
چقدر سخت است
منتظر کسی باشی که
هیچ وقت فکر آمدن نیست…….
nariman 
ساعت1:50---30 دی 1393
در کودکی پاکن های ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
دلبر 
ساعت11:27---29 دی 1393
|